1 خاکی که چو گرد گرد درها گردد هیهات که سرمه نظرها گردد
2 سنگ سیهی که زیر پا خاک ره است لعلی بشود که تاج سرها گردد
1 مژده گل چه میدهی عاشق مستمند را داغ دل است هر گلی مرغ اسیر بند را
2 دود درون من ترا دفع گزند بس بود جان کسی چه میکنی دود دل سپند را
1 گر کند ابر کرم میل تن خاکی ما چه تفاوت کند آلودگی و پاکی ما
2 ما بدیدار توای ساقی جان دلشادیم نه که از هستی جانست فرحناکی ما
1 آتشین لعلی که همچون شمع جان سوزد مرا بر زبان گر نام او آرم زبان سوزد مرا
2 آن لب خندان نمی سوزد بداغ حسرتم این که بر ریشم نمک می پاشد آن سوزد مرا