1 سیمرغ وقت بود، ولیکن ز پنچ مرغ ترکیب داده بودش جبار ذوالمنن
2 همت ز باز و تگ ز غراب و فر از همای طوق شغب ر فاخته، قوت ز کرگدن
1 جهان چو چشم نگاران خرگهی گردد که از خمار شبانه نشاط خواب کنند
1 گله ها دارم و نگویم از آنک عشق را مهر بر دهن باشد
2 عاشقان را چو کرم ابریشم جامه هم گور و هم کفن باشد
1 ای نگار، ازبس که اندر دلبری دستان کنی هر زمان ما را به عشق خویش سرگردان کنی
2 عاشقی با تو خطر کردن بود با جان خویش زانکه نپسندی تو دل تنها و قصد جان کنی
1 آن سبزه که از عارض او خاسته شد تا ظن نبری که حسن آن کاسته شد
2 در باغ رخش بهر تماشای دلم گل بود و بسبزه نیز آراسته شد
1 ای عارض تو چون گل و زلف تو چو سنبل من شیفته و فتنه آن سنبل و آن گل
2 زلفین تو قیریست بر انگیخته از عاج رخسار تو شیریست بر آمیخته بامل