1 دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود
2 مردم چشم مرا خون دل از سر میگذشت گر چه کار دیده از خونابهٔ دل میگشود
3 آه آتش بار من هر دم برآوردی چو باد از نهاد نه رواق چرخ دود اندود دود
4 صدمهٔ غوغای من ستر کواکب میدرید صیقل فریاد من زنگار گردون میزدود
5 از دل آتش میزدم در صدرهٔ خارای کوه زانسبب کوه گرانم دل گرانی مینمود
6 هر نفس آهم ز شاخ سدره آتش میفروخت هر دم افغانم کلاه از فرق فرقد میربود
7 مطرب بلبل نوای چرخ میزد بر رباب هر ترنم کز ترنم ساز طبعم میشنود
8 بخت بیدارم در خلوت بزد کای بی خبر دولت آمد خفتهئی برخیز و در بگشای زود
9 من ز شادی بیخود از خلوتسرا جستم برون سروری دیدم که فرقش سطح گردون می بسود
10 کار خواجو یافت از دیدار میمونش نظام انتظاری رفت لیکن عاقبت محمود بود