- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش آمد زلف تاب داده جان را ز دو لب شراب داده
2 صد تشنهٔ آتشین جگر را از چشمهٔ خضر آب داده
3 زان روی که ماه سایهٔ اوست صد نور به آفتاب داده
4 هر که از لب او سؤال کرده صد دشنامش جواب داده
5 زان باده که جان خراب او بود جامی به دل خراب داده
6 چون مست شده دل از شرابش او را ز جگر کباب داده
7 عطار در آتش فراقش تن در غم و اضطراب داده