- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کم همنفسی پاکدل و راست زبان بود جز شمع بهر کسکه نشستیم زیان بود
2 دیدیم پری را نه چنان بود که گفتیم بسیار شنیدیم چو دیدیم نه آن بود
3 در خاطر ما بود که جان صرف تو گردد هر نکته که در خاطر ما گشت همان بود
4 از سینه صد پاره بیکبار عیان شد حال دل ما کز نظر خلق نهان بود
5 در صومعه سجاده نشین نیز چو دیدیم در حلقه ذکر از غم دل نعره زنان بود
6 امروز نه لب میگزد از کینه من باز تا بود مرا یار چنین دشمن جان بود
7 اهلی تو همان روز که دیدی رخ آن مه حال شب غم پیش تو چون روز عیان بود
8 اهلی چکند عرض هنر نزد کسی کو خاتم بسلیمان و به جم جام فرستد