1 شحنه غم دواسپه می آید صبر نزدیک من نمی پاید
2 روزگارم به خشم می نارد و آسمانم به سرمه می ساید
3 رفت روزی که با تو خوش بودیم هرگز آن روز رفته باز آید؟
4 لب چه خایی برای کشتن من؟ خود فلک پست دست می خاید
5 زان لب آسایشی بده دل را زانکه از گریه می نیاساید
6 بعد ازینم به بند زلف مبند کز چنین بسته هیچ نگشاید
7 خسروت چون به عشق شد بنده خوانیش گر غلام خود، شاید