-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف! دست طلب نچید گلی زین بهار حیف!
2 عمر دراز رفت و، نشد فکر توشه یی از دست شد طناب و، نبستیم بار حیف!
3 با این سیاه رویی و آلوده دامنی رفتیم همچو سیل ازین کوهسار حیف!
4 داریم چشم گریه ز یاران بروز مرگ ما خود بروز خود نگرستیم زار حیف!
5 شد عمر و، آه حسرتی از دل نشد بلند نخلی نکاشتیم درین جویبار حیف!
6 آن مستی جوانی و، این ضعف پیری است ما را دمی ز عمر نیامد بکار حیف!
7 فرداست اینکه قدر شناسان دردمند خواهند گفت:«حیف ز واعظ هزار حیف »!