فصل شباب رفت و، نیامد بکار از واعظ قزوینی غزل 221

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

فصل شباب رفت و، نیامد بکار هیچ

1 فصل شباب رفت و، نیامد بکار هیچ فیضی نیافتیم ازین نوبهار هیچ

2 دنیای شوم را نبود، هیچ اعتبار با آنکه کس از او نگرفت اعتبار هیچ

3 از بسکه این جهان نبود دلنشین مرا در دل نمی نشیند ازو جز غبار هیچ

4 در پیش زرپرست که فکرش همه زر است باشد شمار زر، همه روز شمار هیچ

5 آخر هوای نفس تو، آه ندامت است زین می ندیده است کسی جز خمار هیچ

6 واعظ نبوده بی تب و لرز از برای رزق بر وی نشد هوای جهان سازگار هیچ

عکس نوشته
کامنت
comment