1 آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار من یار گر اوست، کی شود توبه و زهد یار من؟
2 باده هجر خوردنم، رنج خمار در تنم جز ز حلاوت لبش نشکند این خمار من
3 ای چو تویی نخاسته پهلوی من نشین دمی تا بنشیند از درون آتش انتظارمن
4 رغبت اگر نمی کنم، ساقی خون خود شوم مطرب رایگان تو ناله زیروار من
5 بی تو دو چشم چار شد، خاک در تو سرمه ام سرمه گر از تو بایدم، خاک به هر چهار من
6 چون تو سوار بگذری، دیده گهر فشان کنم خواه قبول و خواه رد، نیست جز این نثار من
7 بس که پر از غبار شد دل ز تو، گر نفس زنم خاک به رویم افگند، این دل پر غبار من
8 رنجه مشو به کشتنم، زان که به رخصت غمت فتنه تمام می کند محنت نیم کار من
9 لاغ مکن که خسروا، دامن خود ز من مکش چون که ز دست من بشد دامن اختیار من