- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همان گه یکی نامه فرمود، گفت به نام خداوند بی یار و جفت
2 که چندان مرا داد گنج و سپاه که بدخواه بگریخت از گرد راه
3 شنیدم کزآن بر تن ایرانیان چه مایه کشیدی تو رنج و زیان
4 زیان تو را من بجای آورم بخوبی به کار تو رای آورم
5 تو باید که پاینده باشی بجای وگرنه زیان باز دارد خدای
6 چو من پیش دریا کنار آمدم همی آرزو، کارزار آمدم
7 گریزان شد از پیش، دشمن چه سود که گرگ رباینده رفت و ربود
8 تو چون نامه بر خوانی ایدر بسیچ برآرای لشکر، میآرام هیچ
9 که ما گرد کشور بخواهیم گشت همی تا نیایی تو، نتوان گذشت
10 چو ایدر رسی، چین و دریا کنار سپارم به تو تا شوی کامگار
11 کنم با تو پیمان و گیرم گوا که گر دشمن آید نداری روا
12 بکوشی به جان و به تن، خواسته سپاهی کنم با تو آراسته
13 چو زین گونه پیمان ببندی به دست دل من ز تیمار دشمن برست
14 بهک چون شد آگاه از او، هرچه داشت نهان کرد، خاک از برش برگماشت
15 چو نامه بدید و سخنها شنود دژم گشت و بر روی شادی نمود
16 فرستاده را اسب داد و ستام خورش خواست، پیشش می آورد و جام
17 همان گاه یک پاسخ نامه کرد که دارای چین باد بی رنج و درد
18 بدین آمدن شادمانم چنان که گویی به من داد گردون عنان
19 ز یزدان بجای آوریدم سپاس که از مرز چین دور گشت آن هراس
20 شد آواره دشمن ز شمشیر شاه درست آمد و برنشست او به گاه
21 سخنها ز رنج رهی کرد یاد چو شاه آمد، آن رنجها گشت باد
22 سرِ شاه باید که باشد بجای همه رنج بردارد از دل خدای
23 همه خوار و دشوار کایدر گذشت چو باد بزان کآن کجا برگذشت
24 همه رنج، ما را ز دیهیم بود که در رای و در رزم سستی نمود
25 سپه را ز دریا پراگنده کرد ز تاراج گنج خود آگنده کرد
26 نه اندیشه بودش ز دشمن نه باک در افگند لشکر به دام هلاک
27 سر خویشتن نیز بر سر نهاد بداد آن همه گنج و لشکر به باد
28 چو از دشمن ایمن شود مرد هوش چنان دان که خون وی آمد به جوش
29 ز دشمن بپرهیز باشد کسی که مغزش خردمایه دارد بسی
30 دگر مر مرا خواند دارای چین بیایم، ز پیشش ببوسم زمین
31 ولیکن پراگنده بودم سپاه بخوانم، برآرایم از بهر راه
32 بجای آورم هرچه فرمایدم وگر نیز جان خواهدم، شایدم
33 ز ما چین فرستاده ای تیز هوش شتابان همی رفت تا پیش کوش
34 ز کار بهک باز گفت آنچه بود کز آن نامه چون شادمانی فزود
35 سپه را همی خواند خواهد به در که آید بر شاه پیروزگر
36 به آرایش و ساز راه اندر است به تدبیر دیدار شاه اندر است