عین او در عین اعیان از شاه نعمت‌الله ولی غزل 714

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

عین او در عین اعیان شد پدید

1 عین او در عین اعیان شد پدید آن چنان پنهان چنین پیدا که دید

2 آفتابست او و عالم سایه بان چتر شاهی بر سر عالم کشید

3 جامی از می پر ز می بستان بنوش این سخن از ما به جان باید شنید

4 در هوای یوسف گل پیرهن همچو غنچه جامه را باید درید

5 لطف او آئینهٔ گیتی نما از برای حضرت خود آفرید

6 ما حباب و عین ما آب حیات نوش کن جامی بگو هل من مزید

7 سید ما از جمال پر کمال می نماید هر زمان حسنی پدید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر