1 خاطر به سوی دلبری هر لحظه ما را میکشد آنجا که ما را میکشد، این دل هم آنجا میکشد
2 یاری که از خاطر مرا هرگز دمی غایب نشد خط فراموشی چرا در دفتر ما میکشد؟
3 جانا، دگر در کوی خود باد صبا را ره مده کو زلف مشکین ترا هر لحظه در پا میکشد
4 آمد بهار مشک بو، در خانه منشین، ای صنم کز بهر عشرت هر گلی خیمه به صحرا میکشد
5 ای دل، چه ترسانی مرا؟ طعنه که دشمن میزند هرکس که عاشق میشود بسیار از اینها میکشد
6 ای دل، اگر افتد ترا ناگه بر آن مهر و نظر در زلف او مسکن مکن کان سر به سودا میکشد
7 بر جان خسرو رحم کن کاندوه هجران سر به سر از فرقت رخسار تو بیچاره تنها میکشد