1 یکدم غم جان دار غم نان تا کی وز پرورش این تن نادان تا کی
2 اندر ره طبل اشکم و نای و گلو این رنج ز نخ به ضرب دندان تا کی
1 مدتی این مثنوی تاخیر شد مهلتی بایست تا خون شیر شد
2 تا نزاید بخت تو فرزند نو خون نگردد شیر شیرین خوش شنو
1 جهد پیغامبر بفتح مکه هم کی بود در حب دنیا متهم
2 آنک او از مخزن هفت آسمان چشم و دل بر بست روز امتحان
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم