-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای نقشبند عالم جان اندرین جهان نی نی که نیست هیچ پذیرای نقش جان
2 تو صورت جمالی لابل که گشته معنی آن که خود نبود صورتی روان
3 نقش لقای خوب تو بینم منم جمال نامت جمال نقاش آمد ز بهر آن
4 باتن بساخت جان چه شود گر لطافتت باطبع با کثافت من ساخت همچنان
5 خاک ارچه هست سست و کثیف و گران و زشت آب لطیف خوب سبک شد روان در آن
6 ور طبع تو نباشد با هم بطبع من بس سازگار هست طبیبی در این میان
7 ناهید چرخ و طرف مه و آسمان لطف یادآور ای عزیز که گفتن نمیتوان
8 از بهر اتفاق طبایع بماند یاد تریاق اربعه ز حکیمان باستان
9 ای یار غار حب کن ازین حب یار غار با جنتیان احمر و با مرو زعفران
10 باشد که طبع تر تو باطبع خشک من زین نوش داروئی که بسازم کند قران