1 نقش سخنم بنقش نقاش بود جان است ولی نهان ز اوباش بود
2 روزی که اجل طلسم ما را شکند این گنج نهان بر همه کس فاش بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آتش رخی کز یاد او آهی زجان خیزد مرا چون شمع اگر نامش برم دود از زبان خیزد مرا
2 در حسرت ماه رخش از یارب شب سوختم یارب زهجرش تا بکی آه از فغان خیزد مرا
1 هفتاد سال شد که دل من در آتش است می سوزد و هنوز بدین سوختن خوش است
2 عیبم مکن که رفت ز دستم عنان دل من پیر و ناتوان و هوس تند و سرکش است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **