- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برآمد یکی گِرد چین با سپاه درآورد گردنکشان را به راه
2 کسی کاندر آن مرز او مرد بود دل مردمان زو پر از درد بود
3 به ایران فرستادش از مرز چین زن و بچّه و چیز او همچنین
4 نیازرد مرد کم آزار را همان شهری و مرد بازار را
5 ز قارن چنان داد و آرام بود کجا بهره ی کوش دشنام بود
6 به نستوه داد آنگهی جای کوش مکن بد، بدو گفت، بر داد کوش
7 که فرجام بیدادِ مرد این بود که در هر دو عالم بنفرین بود