- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حاصل اگر از زلف تو یک بار توان کرد صد زاهد دین، بسته زنار توان کرد
2 دیوانه شود زنده، ولی خلق بمیرند گر نقش جمال تو به دیوار توان کرد
3 آن تیز نگه کردن تو جانب عشاق نیشی ست کز آن صد جگر افگار توان کرد
4 داری چو هوس بردن دل، پیش در تو دلها بتوان بردن و انبار توان کرد
5 عشق چو تویی، گر چه که سوزنده بلایی ست کاری ست که جان در سر این کار توان کرد
6 آن دم که بگرییم ز هجران تو با خویش ماتم زده ای چند در آن یار توان کرد
7 بر خسرو بیچاره ز اندوه دل خویش بر مورچه گر کوه گران بار توان کرد