- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرکشید از کبر ابلیس و چنین مهجور شد دعوی حلاج بر حق بود از آن منصور شد
2 شد شمع از سوختن این فنر بس پروانه را کاو به هر جمعیّتی در عاشقی مشهور شد
3 شام رمزی گفت از مویش چنین تاریک شد صبح چون دم زد ز رویش عالمی پرنور شد
4 خواست موسی کز تجلاّی رخش از خود رود طور قسمت بین که این دولت نصیب طور شد
5 تا قضا از محنت شام فراقش یاد داد عاشقان را روزگار ماتم خود سور شد
6 در میان ما و جانان جز خیالی پرده نیست عاقبت آن نیز هم از پیش خواهد دور شد