علتی باشد از جلال الدین محمد مولوی غزل 756

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود

1 علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود گر زمستان بد بود اندر بهاران صد شود

2 بر بهار جان فزا زنهار تو جرمی منه علت ناصور تو گر زانک گرگ و دد شود

3 هر درخت و باغ را داده بهاران بخششی هر درخت تلخ و شیرین آنچ می‌ارزد شود

4 ای برادر از رهی این یک سخن را گوش دار هر نباتی این نیرزد آنک چون سر زد شود

5 از هزاران آب شهوت ناگهان آبی بود کز خمیرش صورت حسن و جمال و خد شود

6 وانگه آن حسن و جمالان خرج گردد صد هزار تا یکی را خود از آن‌ها دولتی باشد شود

7 نیکبختان در جهان بسیار آیند و روند لیک بر درگاه شمس الدین نباید رد شود

8 هر که او یک سجده کردش گر چه کردش از نفاق در دو عالم عاقبت او خاصه ایزد شود

9 از جفاها یاد ماور ای حریف باوفا زانک یاد آن جفاها در ره تو سد شود

عکس نوشته
کامنت
comment