- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود هر که راجان بود، از خدمت جانان نرود
2 آنکه در عشق رخت لاف هواداری زد به جفا از درت، ای خسرو خوبان، نرود
3 از خیال من سودا زده اندر ره عمر یک نفس صورت آن سرو خرامان نرود
4 کار حسن تو رسیده ست به جایی که سزد که به عهدت سخن از یوسف کنعان نرود
5 با خضر ذکر لب لعل تو می باید گفت تا دگر در طلب چشمه حیوان نرود
6 باغبان از رخ زیبای تو بیند، دیگر از پی چیدن گل سوی گلستان نرود
7 با وصال تو ندارم سر بستان و بهشت هر که را باغچه ای هست، به بستان نرود
8 خسرو خسته که مانده ست به دهلی در بند آه، اگر زو خبری سوی خراسان نرود