1 به ملک فتنه تا زلفش علم شد ز جانها عارض او را حشم شد
2 فرشته گر گناهی می نوشتی رخت چون دید مرفوع القلم شد
3 ز خاموشی بخواهی کشت ما را دو لعلت بهر جان ما بهم شد
4 نشین یکدم که یابد نیم عمری گرفتاری که عمر او دو دم شد
5 نمی دیدی به من، ار ننگ دیدی مرنج ار زین قدر قدر تو کم شد
6 کسی بدروزی خسرو شناسد که او درمانده شبهای غم شد