می پرستان چهره ها از تاب از واعظ قزوینی غزل 306

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

می پرستان چهره ها از تاب می افروختند

1 می پرستان چهره ها از تاب می افروختند بهر روز حشر، رنگ خجلتی اندوختند

2 در مآل خویش، یکدم فکر نتوانند کرد بسکه میخواران دماغ از آتش می سوختند

3 دامن دل را، بگل میخ خیال سیم و زر اهل دنیا بر زمین تیره بختی دوختند

4 این قدر این قوم میدانند رسم خواجگی صد یک آن بندگی هم کاش می آموختند

5 این قدر شد رشته عمر دراز این قوم را کز دو عالم دیده امیدواری دوختند

6 راه میبردند واعظ بر سر گنج نجات گر درین ظلمت چراغ توبه می افروختند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر