گذشت از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 93

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

گذشت آن شب و بامداد پگاه

1 گذشت آن شب و بامداد پگاه یکی بزمگاهی بیاراست شاه

2 فرستاد، شاه آتبین را بخواند بر آن تخت زر پیکرش برنشاند

3 بزرگان ایران و طیهوریان ببستند در پیش ایشان میان

4 دو فرزند شاه ایستاد بپای به زرّین کلاه و به چینی قبای

5 چو خوالیگران نیز برخاستند نهادند خوان و می آراستند

6 از آن خوان جهان بوی بگرفت و رنگ بتوفید گردون از آواز چنگ

7 خورش دید بر خوان که هرگز ندید نه از شهریاران ایران شنید

8 همان گه به سوی خورش دست کرد به دل خوشتر آمدش آن هرچه خورد

9 فزون بود صدگونه بر خوان خورش خنک هر که دارد چنان پرورش

10 بپرداختند و بشستند دست دگر تخت کردند جای نشست

11 پرستنده بزمی بیاراست باز نهادند ز آن بزم هرگونه ساز

12 همه سازها گوهر آمیغ زر چو طاووس چین باز گسترده پر

13 همه بزمگه بود زرّین شکار ز گوهر نگاریده بروی نگار

14 جز آن بود صد گونه گل پیش شاه از آن بر شکفته دل ریش شاه

15 به خروار بار ترنج و بهی نهاده برِ تختِ شاهنشهی

16 ز بس سوختن عنبر و مشک ناب سر بستری اندر آمد به خواب

17 ز بس ناله ی چنگ و آواز نای همی زُهره از خویشتن داشت پای

18 می اندر قدح چون بگشتن گرفت به مغز یلان بر گذشتن گرفت

19 ز بویش گران شد سر سرکشان ز رنگش همی داشت چهره نشان

20 به گوش اندر افتاد آواز کوش رمیدن گرفت از دل مرد هوش

21 سپاه خرد شد گریزان ز مَی ز رخ پرده ی شرم برداشت کی

عکس نوشته
کامنت
comment