1 آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
2 بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 اجزای پیالهای که درهم پیوست، بشکستنِ آن روا نمیدارد مست،
2 چندین سر و ساقِ نازنین و کفِ دست، از مِهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟
1 میخور که فلک بهر هلاک من و تو قصدی دارد بجان پاک من و تو
2 در سبزه نشین و می روشن میخور کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو
1 ای دوست حقیقت شنواز من سخنی با باده لعل باش و با سیم تنی
2 کانکس که جهان کرد فراغت دارد از سبلت چون تویی و ریش چو منی
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به