1 آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
2 بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
1 * من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت، از اهل بهشت کرد، یا دوزخ زشت؛
2 جامی و بتی و بَربَطی بر لب کِشت. این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت.
1 * پیری دیدم به خانهٔ خَمّاری، گفتم: نکنی ز رفتگان اِخباری؟
2 گفتا، می خور که همچو ما بسیاری، رفتند و کسی بازنیامد باری!
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به