درد رنجوران تو، درمان از واعظ قزوینی غزل 190

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

درد رنجوران تو، درمان چه می‌داند که چیست؟

1 درد رنجوران تو، درمان چه می‌داند که چیست؟ شام مهجوران تو، پایان چه می‌داند که چیست

2 شور مجنون ترا، صحرا نباشد احتیاج آتش جانسوز دل، دامان چه می‌داند که چیست؟!

3 خون مرده، هرگز از نشتر نگردد باخبر مرده‌دل آن جنبش مژگان چه می‌داند که چیست

4 از سراب خودنمایی، دل ترا خورده است آب زهد خشکت، دیده گریان چه می‌داند که چیست؟

5 از تب سرگرمی دنیاست از بس تلخ‌کام جان منعم لذت احسان چه می‌داند که چیست

6 ما به رزق تازه هرروزه عادت کرده‌ایم نان ما دل‌خستگان، انبان چه می‌داند که چیست

7 ما به مار و مور خاک گور تن در داده‌ایم خانه ما قالی کرمان چه می‌داند که چیست؟

8 راه دارد چون نگه هر خار و خس در چشم ما کلبهٔ ویران ما دربان چه می‌داند که چیست

9 همچو خس هر جا نسیمی بگذرد، در خدمتیم واعظ آواره خان و مان چه می‌داند که چیست؟

عکس نوشته
کامنت
comment