آن از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 72

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

آن یکی می‌گفت خوش بودی جهان

1 آن یکی می‌گفت خوش بودی جهان گر نبودی پای مرگ اندر میان

2 آن دگر گفت ار نبودی مرگ هیچ که نیرزیدی جهان پیچ‌پیچ

3 خرمنی بودی به دشت افراشته مهمل و ناکوفته بگذاشته

4 مرگ را تو زندگی پنداشتی تخم را در شوره خاکی کاشتی

5 عقل کاذب هست خود معکوس‌بین زندگی را مرگ بیند ای غبین

6 ای خدا بنمای تو هر چیز را آنچنان که هست در خدعه‌سرا

7 هیچ مرده نیست پر حسرت ز مرگ حسرتش آنست کش کم بود برگ

8 ورنه از چاهی به صحرا اوفتاد در میان دولت و عیش و گشاد

9 زین مقام ماتم و ننگین مناخ نقل افتادش به صحرای فراخ

10 مقعد صدقی نه ایوان دروغ بادهٔ خاصی نه مستیی ز دوغ

11 مقعد صدق و جلیسش حق شده رسته زین آب و گل آتشکده

12 ور نکردی زندگانی منیر یک دو دم ماندست مردانه بمیر

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر