آن از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 27

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

آن یکی درویش گفت اندر سمر

1 آن یکی درویش گفت اندر سمر خضریان را من بدیدم خواب در

2 گفتم ایشان را که روزی حلال از کجا نوشم که نبود آن وبال

3 مر مرا سوی کهستان راندند میوه‌ها زان بیشه می‌افشاندند

4 که خدا شیرین بکرد آن میوه را در دهان تو به همتهای ما

5 هین بخور پاک و حلال و بی‌حساب بی صداع و نقل و بالا و نشیب

6 پس مرا زان رزق نطقی رو نمود ذوق گفت من خردها می‌ربود

7 گفتم این فتنه‌ست ای رب جهان بخششی ده از همه خلقان نهان

8 شد سخن از من دل خوش یافتم چون انار از ذوق می‌بشکافتم

9 گفتم ار چیزی نباشد در بهشت غیر این شادی که دارم در سرشت

10 هیچ نعمت آرزو ناید دگر زین نپردازم به حور و نیشکر

11 مانده بود از کسب یک دو حبه‌ام دوخته در آستین جبه‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر