- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آسمان بی مدار است این حصار استوار آفتاب بیزوال است این مبارک شهریار
2 بر همه عالم همی تابد به تایید خدای آفتاب بی زوال و آسمان بی مدار
3 گفتم ایزد با زمین پیوسته کرد این آسمان تا بود در زیر پای شهریار روزگار
4 ز استواری و بلندی پایه دارد آن که هست همچو رای و عزم شاهنشه بلند و استوار
5 شاه را از هیچ خصم و هیچ دشمن باک نیست کس نیاید پیش او هرگز به جنگ وکارزار
6 این حصار از بهر آن کردست تا بنهد درو مالهای بیحساب و گنجهای بیشمار
7 تا نه بس بود و ببارد مال مصر و گنج روم برکشد برگردن گردان بدین فرخ حصار
8 ای شهنشاهی که زیر اختیار توست دهر چرخ را بر اختیار تو نبینم اختیار
9 نام آن کس کاو تو را بنده نباشد هست ننگ فخر آن کس کاو تو را چاکر نباشد هست عار
10 کین تو زیر زمین دشمن همی دارد نهان وهم تو گرد جهان حاسد همیگیرد شکار
11 خاک و باد و آب و نار است ای عجب طبع جهان هست چشمش پر ز آب و هست جانش بر ز نار
12 ای به فرمان تو کرده شهریاران اقتدا وی به پیمان تو کرده نامداران افتخار
13 مرکبت را هر زمان طاعت گزارد آسمان بندهات را هر زمان مدحت سراید روزگار
14 از معادی موکبی وز موکب تو یک غلام از مخالف لشکری وز لشکر تو یک سوار
15 تا مکان است و مکین و تا زمان است و زمین تا شهورست و سنین و تا خزان است و بهار
16 امن خلق روزگاری روزگارت باد پشت پشت دین کردگاری کردگارت باد یار
17 رهنمایت باد دولت در سفر هم در حضر کار سازت باد یزدان در نهان و آشکار