1 آن که از سُنبُلِ او، غالیه تابی دارد باز با دلشدگان ناز و عِتابی دارد
2 از سَرِ کُشتهٔ خود میگذری همچون باد چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد
3 ماهِ خورشید نُمایَش ز پسِ پردهٔ زلف آفتابیست که در پیش سَحابی دارد
4 چشمِ من کرد به هر گوشه روان سیلِ سرشک تا سَهی سَروِ تو را تازهتر آبی دارد
5 غمزهٔ شوخِ تو خونم به خطا میریزد فرصتش باد که خوش فکرِ صوابی دارد
6 آب حَیوان اگر این است که دارد لبِ دوست روشن است این که خِضِر بهره سرابی دارد
7 چشمِ مخمورِ تو دارد ز دلم قصدِ جگر تُرک مست است مگر میلِ کبابی دارد
8 جانِ بیمارِ مرا نیست ز تو روی سؤال ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
9 کِی کُنَد سویِ دلِ خستهٔ حافظ نظری چشمِ مستش که به هر گوشه خرابی دارد
معنی شعر:
سمند تیز تک عمر با شتاب تمام در حال تاختن است و درنگی ندارد. لحظ ها قابل تجدید و برگشت نیست. تا فرصتی باقی است قدر آن را بدان آزردگی ها را کنار بگذار. مصمم و پابرجا باش. از خطا و اشتباه بپرهیز و خطاها و اشتباهات اطرافیانت را نادیده بگیر. از تجربیات گذشته به نحو احسن استفاده کن و شکیبایی و صبوری را پیشه خود ساز.