گربه پیرانه سرم بخت از شهریار گزیدهٔ غزلیات 63

گربه پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید

1 گربه پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید از در آشتیم آن مه بی مهر درآید

2 آمد از تاب و تبم جان به لب ای کاش که جانان با دم عیسویم ایندم آخر به سر آید

3 خوابم آشفت و چنان بود که با شاهد مهتاب به تماشای من از روزنه کلبه درآید

4 دلکش آن چهره که چون لاله بر افروخته از شرم بار دیگر به سراغ من خونین جگر آید

5 سرو من گل بنوازد دل پروانه و بلبل گر تو هم یادت ازین قمری بی‌بال و پرآید

6 شمع لرزان شبانگاهم و جانم به سر دست تا نسیم سحرم بال و پرافشان ببرآید

7 رود از دیده چو با یادمنش اشک ندامت لاله از خاکم و از کالبدم ناله برآید

8 شهریارا گله از گیسوی یار اینهمه بگذار کاخر آن قصه به پایان رسد این غصه سرآید

عکس نوشته
کامنت
comment