1 شهی که موردم تیغش اژدهائی بود هژبر پیکر و جادوکش و نهنگ اوبار
2 توانم او را خواند آفتاب اگر شاید کز آفتاب بتابد ستاره هفت و چهار
3 گه کشیدن بیرنگ آسمان کبود ز تیر خامه گرفت از دو پیکران پر کار
1 چو بی وجود خداوندگار آسایش حرم بود بخرد و بزرگ این کشور
2 دوباره نامه نبشتند مفتیان مهین بمیر فرخ دانش پژوه دانشور
1 حکایتی ز ملوک سلف شنیدستم که همچو من بشگفتی رود هر آنکه شنود
2 هزار و پانصد و هفتاد و چار میلادی که سال نهصد و هشتاد و دو ز هجرت بود
1 تا در میان اوباش تقسیم شد وزارت کردند مملکت را سرمایه تجارت
2 طلاب گرسنه را خواندند از حماقت در مسند شرافت از مرکز حقارت