بلبل خوش سرای شد مطرب از خواجوی کرمانی غزل 755

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

بلبل خوش سرای شد مطرب مجلس چمن

1 بلبل خوش سرای شد مطرب مجلس چمن مطربهٔ سرای شد بلبل باغ انجمن

2 خادم عیشخانه کو تا بکشد چراغ را زانکه زبانه می‌زند شمع زمردین لگن

3 ساقی دلنواز گو داد صبوحیان بده مطرب نغمه ساز گو راه معاشران بزن

4 هر سحری که نسترن پرده ز رخ برافکند باد صبا ببوی گل رو بچمن نهد چو من

5 نیست مرا به جز بدن یک سر موی در میان نیست ترا به جز میان یک سر موی بر بدن

6 ای چو تن منت میان بلکه در آن میان گمان وی چو دل منت دهان بلکه در آن دهان سخن

7 هیچ ندید هر که او هیچ ندید از آن میان هیچ نگفت هر که او هیچ نگفت از آن دهن

8 روز جزا چو از لحد بر عرصاتم آورند خون جگر فرو چکد گر بفشاریم کفن

9 مرغ ببوی نسترن واله و مست می‌شود خواجو از آنکه سنبلش بوی دهد بنسترن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر