شب که جهان از جلال الدین محمد مولوی غزل 2104

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

شب که جهان است پر از لولیان

1 شب که جهان است پر از لولیان زهره زند پرده شنگولیان

2 بیند مریخ که بزم است و عیش خنجر و شمشیر کند در میان

3 ماه فشاند پر خود چون خروس پیش و پسش اختر چون ماکیان

4 دیده غماز بدوزد فلک تا که گواهی ندهد بر کیان

5 خفته گروهی و گروهی به صید تا کی کند سود و کی دارد زیان

6 پنج و شش است امشب مهره قمار سست میفکن لب چون ناشیان

7 جام بقا گیر و بهل جام خواب پرده بود خواب و حجاب عیان

8 ساقی باقی است خوش و عاشقان خاک سیه بر سر این باقیان

9 زهر از آن دست کریمش بنوش تا که شوی مهتر حلواییان

10 عشق چو مغز است جهان همچو پوست عشق چو حلوا و جهان چون تیان

11 حلق من از لذت حلوا بسوخت تا نکنم حلیه حلوا بیان

عکس نوشته
کامنت
comment