شب ز سوزی که بر این جان از امیرخسرو دهلوی غزل 713

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شب ز سوزی که بر این جان حزین می‌گذرد

1 شب ز سوزی که بر این جان حزین می‌گذرد شعله آه من از چرخ برین می‌گذرد

2 منم و گریه خون هر شب و کس آگه نیست با که گویم که مرا حال چنین می‌گذرد

3 سوزم آن نیست که از تشنگیم سینه بسوخت آن است سوزم که به دل ماء معین می‌گذرد

4 زاهد، از صومعه زنهار که بیرون نروی که ازان سوی بلای دل و دین می‌گذرد

5 می‌گذشتی شب و از ماه برآمد فریاد کاین چه فتنه است که بر روی زمین می‌گذرد

6 باد از بوی تو مست است دلیریش نگر که دوان پیش شه تخت‌نشین می‌گذرد

7 قطب دنیا که فلک هرچه کند کار تمام همه در حضرت آن رای متین می‌گذرد

8 گر کنی جور وگر تیغ زنی بر خسرو همچنان دان که همان نیز و همین می‌گذرد

عکس نوشته
کامنت
comment