- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن نگینی که منش میطلبم با جم نیست وان مسیحی که منش دیدهام از مریم نیست
2 آنکه از خاک رهش آدم خاکی گردیست ظاهرآنست که از نسل بنی آدم نیست
3 گر چه غم دارم و غمخوار ندارم لیکن شاد از آنم که مرا از غم عشقش غم نیست
4 دوش رفتم بدر دیر و مرا مغبچگان چون سگ از پیش براندند که این محرم نیست
5 چه غم از دشمن اگر دست دهد صحبت دوست مهره گر زانکه بدستست غم از ارقم نیست
6 در چنین وقت که دیوان همه دیوان دارند کی دهد ملک جمت دست اگر خاتم نیست
7 در نیاری بکف ار زانکه ز دریا ترسی لیکن آن در که توئی طالب آن در یم نیست
8 مده از دست و غنیمت شمر این یکدم را که جهان یکدم و آندم به جز از این دم نیست
9 کژ مرو تا چو کمان پی نکنندت خواجو روش تیر از آنست که در وی خم نیست