آن نخل تر که آب ز جوی از امیرخسرو دهلوی غزل 865

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد

1 آن نخل تر که آب ز جوی جگر خورد بیچاره بلبلی که از آن نخل برخورد

2 کشت شبت به دست نیاید، وه ای رقیب جایی که پا گرفت، خدنگ سحر خورد

3 من بیخود اینچنین ز رخش گشتم، ای حریف ورنه کسی شراب ز من بیشتر خورد؟

4 من کیستم که بر در تو پی سپر شوم؟ حاشا که خون من به چنان خاک در خورد

5 جان شد خراب هم به می اول و هنوز دیوانه باش تا دو سه روزی دگر خورد

6 بهرمی مراد فراوان بود حریف مرد آن بود که تیغ سیاست به سر خورد

7 ای پاسبان، ز خواب چه پرسی، ز عمر پرس تا آنکه جاهل است غم خواب و خور خورد

8 خوش طوطیی ست خسرو مسکین به دام هجر کز بخت خویش غصه به جای شکر خورد

عکس نوشته
کامنت
comment