-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 قمر برید ز من مهر و من خراب قمر شبم دراز چو گیسوی نیمتاب قمر
2 خرابه ها همه چون از قمر شود روشن چراست تیره دل من، چو شد خراب قمر
3 تمام شب قمر آسمان نمی خسپد که چشم این قمر ما ببست خواب قمر
4 کجا رسد مه گردون بدین قمر، باری که نیست چشمه خورشیسدتر به آب قمر
5 ز نور باشد هر قطره چشمه خورشید چو خون چکد ز رخ همچو آفتاب قمر
6 کنون دمیدن صبح از رخ قمر باشد چو آفتاب نهان شد ز ماهتاب قمر
7 گر آید و برود زودتر نه جای گله است از آنکه نیست نهان، خسروا، شتاب قمر