ماه رخسارِ تو دید و عاشقی از خیالی بخارایی غزل 233

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

ماه رخسارِ تو دید و عاشقی بنیاد کرد

1 ماه رخسارِ تو دید و عاشقی بنیاد کرد گل نسیمت از صبا بشنید و دل برباد کرد

2 نخلِ قدّ دلکشت را بنده چون بسیار شد از برای جان درازی سرو را آزاد کرد

3 مردمیهای رقیبت را فرامُش چون کنم کاو سگ کوی تو را چون دید ما را یاد کرد

4 تا ز ابرو علم سحر آموزد آخر غمزه ات مدّتی در عین شوخی خدمت استاد کرد

5 گر خیالی در غم عشقت بمیرد باک نیست چون به تکبیری بخواهی روح او را شاد کرد

عکس نوشته
کامنت
comment