ماه فرو رفت و آفتاب برآمد از خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ماه فرو رفت و آفتاب برآمد

1 ماه فرو رفت و آفتاب برآمد شاهد سرمست من ز خواب برآمد

2 نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت ولوله از جان شیخ و شاب برآمد

3 پیش جمالش ز رشک ماه فروشد وز شکن زلفش آفتاب برآمد

4 صبحدم از لاله چون گلاله برافشاند قرص مه از عنبرین حجاب برآمد

5 از شکن زلف روز پوش قمر ساش چشمهٔ خورشید شب نقاب برآمد

6 عکس رخش چون در آب چشم من افتاد بوی گل و نفحهٔ گلاب برآمد

7 مردم چشمم به آب نیل فرو شد کان خط نیلوفری ز آب برآمد

8 وقت صبوح از هوای مجلس عشاق زمزمهٔ نغمهٔ رباب برآمد

9 مجلسیانرا ز جام بادهٔ نوشین کام دل خسته از شراب برآمد

10 خواجو از آن جعد عنبرین چو سخن راند از نفسش بوی مشک ناب برآمد

عکس نوشته
کامنت
comment