- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن لحظه که جان در تتق غیب نهان بود در دیدهٔ ما نقش خیال تو عیان بود
2 بودیم نشان کردهٔ عشق تو در آن حال هر چند در آن حال نه نام و نه نشان بود
3 عشق تو خیالی است که ما زنده از آنیم بی عشق تو دل زنده زمانی نتوان بود
4 ما نقش خیال تو نه امروز نگاریم کز روز ازل جان به خیالت نگران بود
5 گفتی که در آئینه به جز ما نتوان دید چندان که نمودی و بدیدیم همان بود
6 خوش آب حیاتست روان از نفس ما تا هست چنین باشد و تا بود چنان بود
7 سید قدحی باده به من داد بخوردم آری چه کنم مصلحت بنده در آن بود