1 ذره بینی که ماند از این ذره روز پیشین به خانه بینش
2 سیداصغر به بنده باز آورد گشت پیدا نشانه بینش
1 زلال خضر کزان تشنه ماند اسکندر ببین که گشته روان در کنار بحر خزر
2 هر آنچه جست سکندر درون تاریکی بروشنی شده ما را نصیب خوش بنگر
1 باز بهم آن پری طره طرار زد باد صبا در مشام نافه تاتار زد
2 جادوی چشمش دو صد عربده آغاز کرد هندوی خالش هزار شعبده در کار زد
1 دوش از برای خدمت خان عزیز راد سوی عزیز باد براندم به قلب شاد
2 ماندم دو شب در آنجا یارب تو آگهی بر من در آن زمین چه خوشیها که روی داد