- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشقی که درد عشق وطن بود درد او او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
2 چون دود شمع کشته که با وی دمیست گرم بس شعلهها که بشکفد از آه سرد او
3 بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز پروانه تخیل آفاق گرد او
4 او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او
5 آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت بردی نمیکنند حریفان نرد او
6 هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او
7 در عاشقی رسید به جایی که هرچه من چون باد تاختم نرسیدم به گرد او
8 از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت مرگ این کارمزد کشور و آن کارکرد او
9 آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه با خون سرخ رنگ شود روی زرد او
10 درمان خود به دادن جان دید شهریار عشقی که درد عشق وطن بود درد او