عشق جانان همچو شمعم از از عطار نیشابوری غزل 22

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت

1 عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت مرغ جان را نیز چون پروانه بال و پر بسوخت

2 عشقش آتش بود کردم مجمرش از دل چو عود آتش سوزنده بر هم عود و هم مجمر بسوخت

3 زآتش رویش چو یک اخگر به صحرا اوفتاد هر دو عالم همچو خاشاکی از آن اخگر بسوخت

4 خواستم تا پیش جانان پیشکش جان آورم پیش دستی کرد عشق و جانم اندر بر بسوخت

5 نیست از خشک و ترم در دست جز خاکستری کاتش غیرت درآمد خشک و تر یکسر بسوخت

6 دادم آن خاکستر آخر بر سر کویش به باد برق استغنا بجست از غیب و خاکستر بسوخت

7 گفتم اکنون ذره‌ای دیگر بمانم گفت باش ذرهٔ دیگر چه باشد ذره‌ای دیگر بسوخت

8 چون رسید این جایگه عطار نه هست و نه نیست کفر و ایمانش نماند و مؤمن و کافر بسوخت

عکس نوشته
کامنت
comment