صید شیران می‌کند آهوی از خواجوی کرمانی غزل 775

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

صید شیران می‌کند آهوی روبه باز او

1 صید شیران می‌کند آهوی روبه باز او راه بابل می‌زند هاروت افسون ساز او

2 هر شبی بنگر که بر مهتاب بازی می‌کند هندوان زلف عنبر چنبر شب باز او

3 از چه روی ابروی زنگاری کمان او کمان می کشد پیوسته بر ترکان تیرانداز او

4 گفتم از زلفش بپوشم ماجرای دل ولیک چون نهان دارم ز دست غمزهٔ غماز او

5 بیدلانرا احتمال ناز دلبر واجبست وانکه باشد نازنین‌تر بیش باشد ناز او

6 مطرب سازنده گو امشب دمی با ما بساز ورنه چون دم برکشم در دم بسوزم ساز او

7 بلبل خوش نغمه تا گل بر نیندازد نقاب نشنود کس در جهان آوازهٔ آواز او

8 فارغ البالست هر کس کو نشد عاشق ولیک مرغ بیدل در هوا خوشتر بود پرواز او

9 حال خواجو از سرشک چشم خونبارش بپرس کو روان چون آب می‌خواند دمادم راز او

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر