خطت خورشید را در دامن از عطار نیشابوری غزل 212

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

خطت خورشید را در دامن آورد

1 خطت خورشید را در دامن آورد ز مشک ناب خرمن خرمن آورد

2 چنان خطت برآوردست دستی که با خورشید و مه در گردن آورد

3 کله‌دار فلک از عشق خطت چو گل کرده قبا پیراهن آورد

4 خط مشکینت جوشی در دل انداخت لب شیرینت جوشی در من آورد

5 فلک را عشق تو در گردش انداخت جهان را شوق تو در شیون آورد

6 ندانم تا فلک در هیچ دوری به خوبی تو یک سیمین‌تن آورد

7 فلک چون هر شبی زلف تو می‌دید که چندین حلقهٔ مردافکن آورد

8 ز چشم بد بترسید از کواکب سر زلف تو را چوبک‌زن آورد

9 از آن سر رشته گم کردم که رویت دهانی همچو چشم سوزن آورد

10 از آن سرگشته دل ماندم که لعلت گهر سی‌دانه در یک ارزن آورد

11 ز بهر ذره‌ای وصل تو هر روز اگر خورشید وجهی روشن آورد

12 چون آن ذره نیافت از خجلت آن فرو شد زرد و سر در دامن آورد

13 دل عطار در وصلت ضمیری به اسرار سخن آبستن آورد

عکس نوشته
کامنت
comment