- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خطت خورشید را در دامن آورد ز مشک ناب خرمن خرمن آورد
2 چنان خطت برآوردست دستی که با خورشید و مه در گردن آورد
3 کلهدار فلک از عشق خطت چو گل کرده قبا پیراهن آورد
4 خط مشکینت جوشی در دل انداخت لب شیرینت جوشی در من آورد
5 فلک را عشق تو در گردش انداخت جهان را شوق تو در شیون آورد
6 ندانم تا فلک در هیچ دوری به خوبی تو یک سیمینتن آورد
7 فلک چون هر شبی زلف تو میدید که چندین حلقهٔ مردافکن آورد
8 ز چشم بد بترسید از کواکب سر زلف تو را چوبکزن آورد
9 از آن سر رشته گم کردم که رویت دهانی همچو چشم سوزن آورد
10 از آن سرگشته دل ماندم که لعلت گهر سیدانه در یک ارزن آورد
11 ز بهر ذرهای وصل تو هر روز اگر خورشید وجهی روشن آورد
12 چون آن ذره نیافت از خجلت آن فرو شد زرد و سر در دامن آورد
13 دل عطار در وصلت ضمیری به اسرار سخن آبستن آورد