- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو نور دیده چشم من خیالش درنظر دارد چنین مه رو که من دارم که در دور قمر دارد
2 بیا ای بلبل شیدا و این گلزار ما بنگر به هر شاخی که بنشینی بسی گلهای تر دارد
3 خراباتست و ماسرمست و ساقی جام می بر دست حریف ما بود رندی که او از ما خبر دارد
4 به سالوسی و زراقی بیاید عقل سر گردان ز عشقم باز می دارد نمی دانم چه سر دارد
5 به نور روی او دیده منور گشت می بینم چه خوش چشمی که نور او همیشه در نظر دارد
6 اگرچه ذوق هشیاری بهر حالی بود چیزی ولیکن حال سرمستان ما ذوق دگر دارد
7 حضور نعمت الله را دو سه روزی غنیمت دان که مهمان عزیز است و دگر عزم سفر دارد