- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روشنانی که به تاریکی شب گردانند شمع در پرده و پروانه سر گردانند
2 خود بده درس محبت که ادیبان خرد همه در مکتب توحید تو شاگردانند
3 تو به دل هستی و این قوم به گل می جویند تو به جانستی و این جمع جهانگردانند
4 عاشقانراست قضا هر چه جهانراست بلا نازم این قوم بلاکش که بلاگردانند
5 اهل دردی که زبان دل من داند نیست دردمندم من و یاران همه بی دردانند
6 بهر نان بر در ارباب نعیم دنیا مرو ای مرد که این طایفه نامردانند
7 آتشی هست که سرگرمی اهل دل ازوست وینهمه بی خبرانند که خون سردانند
8 چون مس تافته اکسیر فنا یافته اند عاشقان زر وجودند که رو زردانند
9 شهریارا مفشان گوهر طبع علوی کاین بهائم نه بهای در و گوهردانند