-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نور رویش پرتوی بر ماهتاب انداخته جعد زلفش سایبان بر آفتاب انداخته
2 سنبل زلفش پریشان کرده بر رخسار گل بلبل شوریده را در پیچ و تاب انداخته
3 ساقی سرمست ما رندانه جام می به دست آمده در بزم ما از رخ نقاب انداخته
4 لاابالی وار با رندان نشسته روز و شب از رقیب ایمن سپر بر روی آب انداخته
5 بر کشیده تیر عشق و عاشقان خویش را بر سر کوی محبت بی حساب انداخته
6 آتشی انداخته در جان شمع از عشق خود عقل را پروانه وش در اضطراب انداخته
7 وعدهٔ دیدار داده عاشقان خویش را ذوق و وجدی در وجود شیخ و شاب انداخته
8 زاهد و مفتی به عشق جرعه ای از جام او آن یکی سجاده و این یک کتاب انداخته
9 نعمت الله را حریف مجلس خود ساخته جام وحدت داده و مست و خراب انداخته