-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نور چشم مردمست از دیدهٔ عالم نهان غیر عین او که بیند نور او در انس و جان
2 گر شود روشن به نور روی او چشم و دلت نور روی او به عین روی او بینی عیان
3 در مظاهر مظهری ظاهر شده در چشم ما دیده بگشا تا ببینی نور او در عین آن
4 حرف حرف یرلغ عالم چو می خوانم بذوق در همه منشور می یابم به نام او نشان
5 یک سر مو در میان ما نمی گنجد حجاب خوش میانی در کنار و خوش کناری در میان
6 صدهزار آئینه دارد درنظر آن یار من لاجرم هر آینه او را نماید آن چنان
7 خوانده ام علم بدیع عارفان از لوح دل باز اسرار معانی می کنم با تو بیان
8 در خرابات فنا جام بقا نوشیده ام فارغ خوش فارغم خوش فارغ از هر دو جهان
9 نعمت الله از رسول الله مانده یادگار کس ندیده سیدی چون سید صاحبقران