سپاه عشق از آن لحظه خیمه از خیالی بخارایی غزل 186

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

سپاه عشق از آن لحظه خیمه بالا زد

1 سپاه عشق از آن لحظه خیمه بالا زد که سرو قامت جانان علَم به صحرا زد

2 ببار بر سرم ای ابر مرحمت نفسی که برقِ شوقِ تو آتش به خرمن ما زد

3 اسیر زلف تو ز آن شد دلم که روز نخست به نقد قلب در آن حلقه لاف سودا زد

4 لبت به نکتهٔ شیرین چنان سخندان شد که خنده بر دم جان پرور مسیحا زد

5 گهی رسید خیالی به کعبهٔ معنی که از منازل دعوی دم تبرّا زد

عکس نوشته
کامنت
comment